منطقه دشمن زیاری

دشمن زیاری یکی از بخش های شهرستان ممسنی است که در ۸۵ کیلومتری غرب شیراز واقع است.

منطقه دشمن زیاری

دشمن زیاری یکی از بخش های شهرستان ممسنی است که در ۸۵ کیلومتری غرب شیراز واقع است.

روزگار کودکی

 

یاد می آرم زمان کودکی
کوچ ایل
کوه تاسک دشتهای باصفا 
زندگی زیبا ، سیاه چادر بپا
خستگی بیگانه با مردان ایل

یاد می آرم زمان کودکی
کوچ ایل
کوه تاسک و دشتهای باصفا
زندگی زیبا ، سیاه چادر بپا
خستگی بیگانه با مردان ایل
شیهة اسب و هیاهوی گله
جست و خیز بره و بانگ درا
باد و باران
رقصِ چادر
پارسِ سگ
هی هی چوپان ، حکایتهای نی
یا باد آن روزگار کودکی

یاد بیرو عهد کودکی
شاخة زیبای رُز، باغِ انار
تپة زیتونی و آب قنات
بانگ مرغان ، نغمة جریان آب
پُرشکوفه شاخه بادام و بُن
تپه هایش در مِه اُردیبهشت
از بهشت جاودان گفتی سخن
با صلابت قلعة او همچنان

تلخ و شیرین قصه دارد از زمان
لاجرم بدرود گفتیم جملگی
یاد باد آن روزگار کودکی
یاد می آرم زمان مدرسه
مکتب تل بلند و طاقِ گِلی
ساحل رودخانه با هم در نماز

مشق شب
درس انشاء ، شعر خواندن در کلاس
گرمی پائیز و از سرمای دی
یاد باد آن روزگار کودکی

درس فارسی چون شکر با شعرهاش
خوان هشتم
قصة مازندران و دیوها
هفت خوانِ رستم و کاووس کی
قصه های دل نشین شهرزاد
داستانهای بخارا ، باد غیس
شعر جوی مولیان رودکی
یاد باد آن روزگار کودکی

حافظه پُر بود از اشعار نغز
گاه از سعدی و گاه از مولوی
گاه از شهنامه و از شهر طوس
گاه از ظلم ضحاک ماردوش
گاه از آرش کمانگیر ستُرگ
گاه می خواندم زحافظ این غزل
شهر یاران بُود و خاک مهربانان این دیار
پیرمردی خوش زبان چون کودکان
روزهای شعر خوانی می نشست

بی ریا ، آرام
روی میز آخرین
با حضورش کودکان خوشحال و شاد
مهربانی موج می زد در کلاس
ای دریغ از آن صفا و همدلی
یاد باد آن روزگار کودکی
یاد روزی را که آمد راهنما
خاطرم آید که او آمد نشست
پاسخ آورد آن سئوالی را که ما
جملگی عاجز بماندیم از جواب
جاودان در خاطر آن روز بهی
یاد باد آن روزگار کودکی
در مسیر رودخانه شادمان
کودکانه جست و خیزی داشتیم
روبرومان کوه تاسک سبز   بود
پُشت سر چون پهلوانی کوه دَلو
خود سری ها داشت با چرخ فلک
رودخانه با ترنم در سفر
راه ناهموار لیکن باصفا
ما رهی بودیم سوی نرگسی6
یاد باد آن روزگار کودکی
عاقبت با گردش این چرخ دون
هرچه در سر داشتیم افسانه شُد
سالهای خوبِ عمر و زندگی
یاد باد آن روزگار کودکی
حال با چشمان اشک آلوده خویش
شکوه ها دارم زدست روزگار
ای دریغا گویم و نالم زدل
دَورَم از یاران خوب آمد تهی
یاد باد آن روزگار کودکی
یاد می آرم ز مادرهای ایل
از صفا ، از مهر ، از ایثارشان
نقشِ نامِ نیکشان بر سنگها
خاطراتِ خوبشان در قلبها
کلک محزون غم نگارد تابه کی
یاد باد آن روزگار کودکی
می نهم سر در کتابِ خاطرات
باز با اشعار حافظ هم نشین
لیک با افسوس و آه
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
یاد باد آن روزگاران یاد باد

نظرات 1 + ارسال نظر
خم یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ

پیسه سه شعر مردم خراب نکن منبعش هم بنویس

سلام بر سجاد .
زورم میرسه...
حرفی داری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد